می بوسمت
و جرعه ی آخر شراب را سر می کشم
تو تنگ در آغوش منی و لعنتی ...
حالا بیا همه ی کاسه کوزه ها را
سر شراب بیچاره بشکنیم ...
رفتی.....اما......!
مثل خون بودی در رگهایم.
حال جای تو را با الکل پر می کنم!
آنان که می ، نمینوشند از آن می هراسند که افکار پلید خود را هنگام مستی برملا سازند،ولی ما راسگویان را چه باک از مستی!
ما زیادتر میخوریم تا خرابتر شویم نهایتش چیزی نیست جز اعتراف به عشقت به کلمه ای که از من نشنیده بودی!
پیک ها را مینوشم به سلامتی همان دیوار که بعد از نبودنت تکیه گاهم بود ولی تو چشم دیدنش را نداشتی انقدر پیشه خدایت غور زدی تا زلزله آمد تکیه گاهم خراب شد . .
dirgahist ke dar kafe yek nareye mastane bemordim.viran shavad in shahr ke meykhane nadarad
uhum